کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

جواب شاهین آبای به یک مشت مغزپ وک............


سری میان دست تو بریده​ نگاه من به ساعت پوکیده​ و شعرهای غمگین و عاصی​ و گرگ خسته کز تفنگ نترسیده​ به شبهه های من به اصل هستی​ به بغض بی کسیت وقت مستی​ وحسرت تو را و بو کشیدن​ و عمق فاجعه: تو را ندیدن​ رگی که سرنوشتش انسداد است ​و جرم تو که داد پیش باد است​ همیشه انتهای قصه تلخ است​ و شاعری که حکم اش ارتداد است​ خدای خوب و خوابِ تو کتابم​ منی خشک روی تخت خوابم​ خدای خوبِ خشم و قتل و فتوا​ و گریه های من به شعر یغما​ مرا بخوان به کاکتوس ماندن​ بمان کنار من که شعر خواندن​ کنار تو به عهد با کویری​ که رمز ماست ایستاده مردن​ بگو حدیث ما حدیث خون بود​ شرارتی که ناشی از جنون بود​ بگو چگونه ما واندادیم​ بگو که مردیم و ایستادیم​ خدای خواب و خوبِ تو کتابم​ منی خشک روی تخت خوابم​ خدای خوبِ خشم و قتل و فتوا​ و گریه های من به شعر یغما​ مرا بخوان به کاکتوس ماندن​ بمان کنار من که شعر خواندن​ کنار تو به عهد با کویری​ که رمز ماست ایستاده مردن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر