ابوالحسن بنیصدر، اولین رئیس جمهوری ایران معتقد است که هاشمی رفسنجانی با توجه به شرایط فعلی دارد مردم ایران را فریب میدهد. او در پاسخ به این سوال که علت سخنان اخیر هاشمی در باره شورای رهبری چیست به رادیو عصرجدید گفت: «آقای هاشمی رفسنجانی قبلا هم درباره شورایی کردن رهبری صحبت کرده بود، از اتفاق، دفعات پیش هم که این صحبت را کرده بود، صحبت بیماری آقای خامنهای هم بود، اینبار هم این صحبت پیش آمد و حتی در خارج از کشور شایعه مرگ اقای خامنهای هم مطرح شد زیرا دو سه هفتهای بود که خود را نشان نمیداد. اما اصل ماجرا این است که وقتی ایشان پیشنهاد میکند رهبری شورایی بشود، یعنی اعتراف میکند که این شیوه رهبری شکست خورده است که اعتراف بسیار مهمی است. این شکست دلائل عینی دارد، لازم نیست خودمان را جای آقای رفسنجانی بگذاریم تا ببینیم دلایل شکست این شیوه رهبری همه کاره، تک نفره و غیر مسوول چیست، تا بگوییم او چرا به این نتیجه رسیده است. از انتخابات ۸۸ به بعد را که در نظر بگیرید، آقای خامنهای تقلب بزرگ کرد و آقای احمدی نژاد را رئیس جمهور کرد، جنبش بزرگ مردم را با آن سبوعیت سرکوب کرد و در نماز جمعه گفت افکار رئیس جمهور از افکار هاشمی رفسنجانی به من نزدیکتر است، بعد هم به قم رفت و به مراجع اطمینان داد که از اقای احمدینژاد کاملا مطمئن است ولی احمدینژاد یکباره در برابر او ایستاد و حتی ۱۰ روز هم قهر کرد، آقای احمدی نژاد هم همین تازگی گفته است که مصالح نمی گذارد، بگوید چه کسانی این بلا را بر سر اقتصاد ایران اورده است، پس این انتخاب آقای خامنه ای غلط بوده است، با آدمی که آنطور به او اطمینان داشت چنین رابطه ای پیدا کرده است، همکارانش هم منحرفین خطاب میشوند و هر روز هم بین طرفین نزاع هست، این کار خامنه ای یک دلیل بی کفایتی ایشان و نادرست بودن این شیوه مرکز قدرت شدن و اختیار مطلق داشتن است. اگر بخواهم بی کفایتیهای این آدم را شماره کنم، از حساب به در میرود! رفسنجانی با وضعیت انزوایی که دارد، هر مجالی پیدا میکند برای گفتن این سخنان استفاده میکند.
بنی صدر در باره اشکالات این ایده هاشمی میگوید: «از جهت مردمی که به اظهارات رفسنجانی نگاه بکنیم، وقتی میگوید که رهبری شورایی بشود، میخواهد بگوید که مردم ایران از این ولایت فقیه(مطلقه و غیر مطلقهاش) به تنگ آمدهاند، اگر ما قبل از اینکه دیر بشود، فکری نکنیم، ولایت مطلقه فقیه که برباد میرود هیچ، همه با هم میسوزیم. ایشان میبیند مردم از ولایت مطلقه فقیه بیزار هستند، در خود رژیم هم بسیاری ناراضی هستند، اینور و آنور را با هم سبک سنگین میکند و معدل میگیرد و میگوید چیزی بگویم که هم آنهایی که در رژیم هستند از حفظ رژیم مطمئن شوند و هم مردم بگویند، دیگر یک نفر نیست که هر کاری میخواهد بکند و در درون رژیم نیز وضعیت کنونی تعدیل میشود، مثلا در انتخابات ریاست جمهوری، خامنهای هرکس را که میخواست از صندوق بیرون میآورد، ولی اگر شورائی شود، احتمالا میشود به مردم وعده داد که هرکسی(البته پس از تصویب شورای نگهبان) که شما به او رای دهید انتخاب میشود و آن روحیه اصلاحطلبی قانع میشود و آنرا، راه حل خوبی میداند، اما مساله همین جاست، مردم ایران هوشیار باشید زیرا این یک فریب است، به این دلیل که با فرض اینکه رهبری شورایی شود و حتی قبل از مرگ آقای خامنهای، خود این آقا بگوید، به این نتیجه رسیدهام که رهبری باید شورایی شود و یک شورای رهبری سه نفره یا پنج نفره را تشکیل دادند، در استبداد از این نوع، چون هر کارمند و هر آدم مسلح خود را صاحب همان ولایت مطلقه میداند که آقای رهبر دارد و بهکار میبرد، نگران است که سلسله مراتب یقه او را نگیرد اما هنگامی که رهبری شورایی شود، اولین چیزی که به ذهنش میرسد، این است که رژیم انضباطش را از دست داده است و هرکس هرکار خواست، میتواند بکند و دستمان بازتر است، با آن اختیارات مطلقه و دست باز، ببینید چه خواهد کرد! این اشکال اول است.
«اشکال دوم: آیا آن شورا باید این اختیارات را بکار ببرد یا خیر؟ یعنی بطور مثال میخواهد اختیارات ولی امر را به رئیس جمهور و هیئت وزیران منتقل کند پس بعد از آن، این شورا دیگر به کاری نمیآید مگر برای اینکه اگر آنها خواستند اختیارات را زیادی به کار ببرند، آنرا پس بگیرد، اما آن حکومت و رئیس جمهوری که این اختیارات به او تفویض میشود مطلق العنان میشود، هرچند که مردم به او رای داده باشند، اما قدرت، قدرت است. همین آقای احمدی نژاد را ببینید، روزهای اول که فکر میکرد چون آقای خامنهای او را آورده، هرکار بخواهد میتواند بکند، چه بلایی بر سر اقتصاد ایران آورد، چه تصفیهای در دستگاه اداری کرد، بعد از انتخابات ۸۸ مردمی که آن اجتماع عظیم را کرده بودند، خار و خاشاک نخواند؟ پس گیر این مساله با شورا حل نمیشود، بلکه خراب تر میشود، چون دولت حقوقمدار نیست و قدرتمدار است و رابطهها در خود دولت بر اساس میزان تمرکز قدرت تنظیم میشود و نه براساس اینکه این مسئول دارای این اختیارات است و این وظایف و مسوولیت را در برابر مردم دارد، همچین چیزی نیست، اولا در برابر مردم هیچ مسوولیتی ندارند، همه در برابر رهبر مسوولند و اگر شورای رهبری شود همه در برابر این شورا مسوول میشوند و نه در برابر مردم. ثانیا در این رابطه، قدرتمداری سر جای خود میماند و آن تالی فاسدها را دارد. سپاهی را فرض کنید که طرف او یک شورا است، خودکامهتر میشود و میگوید تا این شورا بخواهد تصمیم بگیرد ما کار خود را کردهایم، همان طور که این آقای رهبر را در مقابل عمل انجام شده، قرار میدهند، آن شورا را راحتتر میتوانند در مقابل عمل انجام شده، قرار دهند. امری که باید اتفاق بیافتد این است که ولایت مطلقه فقیه باید منحل شود و حاکمیت یا ولایت جمهور مردم برقرار بشود، هر ایرانی شهروند بگردد و صاحب حق رهبری کشور خویش بگردد.
بنی صدر در باره اشکالات این ایده هاشمی میگوید: «از جهت مردمی که به اظهارات رفسنجانی نگاه بکنیم، وقتی میگوید که رهبری شورایی بشود، میخواهد بگوید که مردم ایران از این ولایت فقیه(مطلقه و غیر مطلقهاش) به تنگ آمدهاند، اگر ما قبل از اینکه دیر بشود، فکری نکنیم، ولایت مطلقه فقیه که برباد میرود هیچ، همه با هم میسوزیم. ایشان میبیند مردم از ولایت مطلقه فقیه بیزار هستند، در خود رژیم هم بسیاری ناراضی هستند، اینور و آنور را با هم سبک سنگین میکند و معدل میگیرد و میگوید چیزی بگویم که هم آنهایی که در رژیم هستند از حفظ رژیم مطمئن شوند و هم مردم بگویند، دیگر یک نفر نیست که هر کاری میخواهد بکند و در درون رژیم نیز وضعیت کنونی تعدیل میشود، مثلا در انتخابات ریاست جمهوری، خامنهای هرکس را که میخواست از صندوق بیرون میآورد، ولی اگر شورائی شود، احتمالا میشود به مردم وعده داد که هرکسی(البته پس از تصویب شورای نگهبان) که شما به او رای دهید انتخاب میشود و آن روحیه اصلاحطلبی قانع میشود و آنرا، راه حل خوبی میداند، اما مساله همین جاست، مردم ایران هوشیار باشید زیرا این یک فریب است، به این دلیل که با فرض اینکه رهبری شورایی شود و حتی قبل از مرگ آقای خامنهای، خود این آقا بگوید، به این نتیجه رسیدهام که رهبری باید شورایی شود و یک شورای رهبری سه نفره یا پنج نفره را تشکیل دادند، در استبداد از این نوع، چون هر کارمند و هر آدم مسلح خود را صاحب همان ولایت مطلقه میداند که آقای رهبر دارد و بهکار میبرد، نگران است که سلسله مراتب یقه او را نگیرد اما هنگامی که رهبری شورایی شود، اولین چیزی که به ذهنش میرسد، این است که رژیم انضباطش را از دست داده است و هرکس هرکار خواست، میتواند بکند و دستمان بازتر است، با آن اختیارات مطلقه و دست باز، ببینید چه خواهد کرد! این اشکال اول است.
«اشکال دوم: آیا آن شورا باید این اختیارات را بکار ببرد یا خیر؟ یعنی بطور مثال میخواهد اختیارات ولی امر را به رئیس جمهور و هیئت وزیران منتقل کند پس بعد از آن، این شورا دیگر به کاری نمیآید مگر برای اینکه اگر آنها خواستند اختیارات را زیادی به کار ببرند، آنرا پس بگیرد، اما آن حکومت و رئیس جمهوری که این اختیارات به او تفویض میشود مطلق العنان میشود، هرچند که مردم به او رای داده باشند، اما قدرت، قدرت است. همین آقای احمدی نژاد را ببینید، روزهای اول که فکر میکرد چون آقای خامنهای او را آورده، هرکار بخواهد میتواند بکند، چه بلایی بر سر اقتصاد ایران آورد، چه تصفیهای در دستگاه اداری کرد، بعد از انتخابات ۸۸ مردمی که آن اجتماع عظیم را کرده بودند، خار و خاشاک نخواند؟ پس گیر این مساله با شورا حل نمیشود، بلکه خراب تر میشود، چون دولت حقوقمدار نیست و قدرتمدار است و رابطهها در خود دولت بر اساس میزان تمرکز قدرت تنظیم میشود و نه براساس اینکه این مسئول دارای این اختیارات است و این وظایف و مسوولیت را در برابر مردم دارد، همچین چیزی نیست، اولا در برابر مردم هیچ مسوولیتی ندارند، همه در برابر رهبر مسوولند و اگر شورای رهبری شود همه در برابر این شورا مسوول میشوند و نه در برابر مردم. ثانیا در این رابطه، قدرتمداری سر جای خود میماند و آن تالی فاسدها را دارد. سپاهی را فرض کنید که طرف او یک شورا است، خودکامهتر میشود و میگوید تا این شورا بخواهد تصمیم بگیرد ما کار خود را کردهایم، همان طور که این آقای رهبر را در مقابل عمل انجام شده، قرار میدهند، آن شورا را راحتتر میتوانند در مقابل عمل انجام شده، قرار دهند. امری که باید اتفاق بیافتد این است که ولایت مطلقه فقیه باید منحل شود و حاکمیت یا ولایت جمهور مردم برقرار بشود، هر ایرانی شهروند بگردد و صاحب حق رهبری کشور خویش بگردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر