حذف پذیرش دختران از ۷۷رشته ۳۶ دانشگاه
حذف پذیرش زنان در رشته های کارشناسی دانشگاهی، جلوگیری از رشد و بلوغ و بروز استعداد زنان است، جلوگیری از صعود زنان در راس امور جامعه. البته که این مصداقی ندارد در باره زنانی که نماد تسلیم هستند و عبودیت، نماد سنت هستند و عقب ماندگی، همچون خانم وزیر و یا رئیس و یا نماینده ای که خود را سراسر در چادری سیاه پوشانده است و از سر بی میلی چشمان را خود را نمایان ساخته و بزحمت میتواند از لابلای لایه های پیچ در پیچ چادر، دهان به سخن گفتن بگشاید. محروم و محدود ساختن زنان، حتی هدف بزرگتری را در نظر دارد و آن نیز سم پاشی و زهر آگین کردن شرایط برای زایش و تولید زنان نخبه است. چه خوب میدانند که سرنوشت جامعه ی ایران بسته به رهایی زنان.
رژیم دینی برای رسیدن به اهداف انتقام جویانه و سلطه خواهی، پیوسته زنان را هدف حملات خود قرار داده است. رژیم دینی، پیوسته با محدود ساختن حقوق زنان وتنگ ساختن جایگاه آنان در جامعه بوده است که اقتدار شریعت اسلامی را به معرض نمایش گذارده است. رژیم ولایت با محروم ساختن زنان از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود، برگزیدن رشته ی تحصیلی، بی مثال در سراسر جهان، تمامی جامعه را به اسارت میکشاند. که چنین بوده است از آغازین لحظه ظهور دین بر مسند قدرت. که سلطه بر زنان و در بند نگاهداشتن آنان سلطه بر تمامی جامعه است. این بدان معناست که دشمنی حکومت اسلامی با زنان پایان ناپذیر است، چرا که ولایت و زن در دو جهت مخالف یکدیگر در حرکتند. یکی روی بگذشته دارد، گذشته ای که منزلت زن کمتر از منزلت یک رعیت بوده است. در اسلام اگر مردان بنده و فرمانبر اند، نص صریح قرآن؛ سخن الله است که زنان زمین زراعتی مرد اند. زنان همگام با زمان به پیش میرانند. حال آنکه، اسلام گرایان ولایت پیشه، خصم آشتی ناپذیر زمان اند. محدود و محصور کردن زنان کوششی است در بازگشت به گذشته در آینده. در حالیکه زن نماد آینده است و نماد اراده ای معطوف به رهایی، نمادی، بسی خطرناک و هراس آور برای نظام فرمانروایی و فرمانبری .
روشن است که اسلامی بودن و یا اسلامی نبودن یک جامعه قبل از هر چیز با جایگاه و حضور زن در جامعه، تعیین و تعریف میشود. هرچه فعالیت های زنان در بیرون از خانه کمتر و کم رنگ تر، آن جامعه اسلامی تر است، اسلامی خالص. بنگرید به وضعیت زنان در عربستان صعودی و یا در جامعه طالبانی. چرا که جامعه ی اسلامی اساسا جامعه ی مردان است، نه مردان سالار بل مردان فرمانبر، جامعه ای که وجود زن را انکار میکند. جامعه ای که زنان را مجبور میسازد که خود را از چشم ها پنهان کنند. زن زمانی به کمال انسانی میرسد که از شرم و حیا خود را در پوششی خمره مانند بنام بور کا بر سر کنند مبادا نگاهی بر نقطه ای از وجود زن افتد. چه کفارت و کفر برزگی. اسارت و در بند نگاه داشتن زن نمیتواند بر این پیشداوری اخلاقی قرار نگرفته باشد که همه شر و شرور ت ها از وجود زن بر میخیزد، از برآمدگی های اندام و زیبایی رخسار و موهای افشان، از بد حجابی بر میخیزد. از رهایی و آزادی زنان. واقعیتی که پیوسته جامعه ی فقاهت را هراسناک و مضطرب ساخته است. همین بس که به گفتمان حوزه ای، گفتمان مراجع تقلید و علما و فقها و امام جمعه ها گوش فرا دهی تا در یابی که چه "مصیبت " بزرگی بشمار آید راه یابی زنان به دانشگاهها، برغم تمام سختگیری ها. رهایی زن نمیتواند چیزی کمتر از مصیبت برای جامعه روحانیت باشد.
حذف پذیرش زنان در رشته های کارشناسی دانشگاهی، جلوگیری از رشد و بلوغ و بروز استعداد زنان است، جلوگیری از صعود زنان در راس امور جامعه. البته که این مصداقی ندارد در باره زنانی که نماد تسلیم هستند و عبودیت، نماد سنت هستند و عقب ماندگی، همچون خانم وزیر و یا رئیس و یا نماینده ای که خود را سراسر در چادری سیاه پوشانده است و از سر بی میلی چشمان را خود را نمایان ساخته و بزحمت میتواند از لابلای لایه های پیچ در پیچ چادر، دهان به سخن گفتن بگشاید. محروم و محدود ساختن زنان، حتی هدف بزرگتری را در نظر دارد و آن نیز سم پاشی و زهر آگین کردن شرایط برای زایش و تولید زنان نخبه است. چه خوب میدانند که سرنوشت جامعه ی ایران بسته به رهایی زنان.
رژیم دینی برای رسیدن به اهداف انتقام جویانه و سلطه خواهی، پیوسته زنان را هدف حملات خود قرار داده است. رژیم دینی، پیوسته با محدود ساختن حقوق زنان وتنگ ساختن جایگاه آنان در جامعه بوده است که اقتدار شریعت اسلامی را به معرض نمایش گذارده است. رژیم ولایت با محروم ساختن زنان از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود، برگزیدن رشته ی تحصیلی، بی مثال در سراسر جهان، تمامی جامعه را به اسارت میکشاند. که چنین بوده است از آغازین لحظه ظهور دین بر مسند قدرت. که سلطه بر زنان و در بند نگاهداشتن آنان سلطه بر تمامی جامعه است. این بدان معناست که دشمنی حکومت اسلامی با زنان پایان ناپذیر است، چرا که ولایت و زن در دو جهت مخالف یکدیگر در حرکتند. یکی روی بگذشته دارد، گذشته ای که منزلت زن کمتر از منزلت یک رعیت بوده است. در اسلام اگر مردان بنده و فرمانبر اند، نص صریح قرآن؛ سخن الله است که زنان زمین زراعتی مرد اند. زنان همگام با زمان به پیش میرانند. حال آنکه، اسلام گرایان ولایت پیشه، خصم آشتی ناپذیر زمان اند. محدود و محصور کردن زنان کوششی است در بازگشت به گذشته در آینده. در حالیکه زن نماد آینده است و نماد اراده ای معطوف به رهایی، نمادی، بسی خطرناک و هراس آور برای نظام فرمانروایی و فرمانبری .
روشن است که اسلامی بودن و یا اسلامی نبودن یک جامعه قبل از هر چیز با جایگاه و حضور زن در جامعه، تعیین و تعریف میشود. هرچه فعالیت های زنان در بیرون از خانه کمتر و کم رنگ تر، آن جامعه اسلامی تر است، اسلامی خالص. بنگرید به وضعیت زنان در عربستان صعودی و یا در جامعه طالبانی. چرا که جامعه ی اسلامی اساسا جامعه ی مردان است، نه مردان سالار بل مردان فرمانبر، جامعه ای که وجود زن را انکار میکند. جامعه ای که زنان را مجبور میسازد که خود را از چشم ها پنهان کنند. زن زمانی به کمال انسانی میرسد که از شرم و حیا خود را در پوششی خمره مانند بنام بور کا بر سر کنند مبادا نگاهی بر نقطه ای از وجود زن افتد. چه کفارت و کفر برزگی. اسارت و در بند نگاه داشتن زن نمیتواند بر این پیشداوری اخلاقی قرار نگرفته باشد که همه شر و شرور ت ها از وجود زن بر میخیزد، از برآمدگی های اندام و زیبایی رخسار و موهای افشان، از بد حجابی بر میخیزد. از رهایی و آزادی زنان. واقعیتی که پیوسته جامعه ی فقاهت را هراسناک و مضطرب ساخته است. همین بس که به گفتمان حوزه ای، گفتمان مراجع تقلید و علما و فقها و امام جمعه ها گوش فرا دهی تا در یابی که چه "مصیبت " بزرگی بشمار آید راه یابی زنان به دانشگاهها، برغم تمام سختگیری ها. رهایی زن نمیتواند چیزی کمتر از مصیبت برای جامعه روحانیت باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر